در هيچ كتاب تاريخي معتبر ذكري از شكستن بتهاي مكه توسط ابوسفيان به ميان نيامده است. بلكه اسلام او از روي اجبار و ترس شمشير بود كه هنگام نزديك شدن سپاهيان اسلام به مكه رخ داد. ابن هشام بعد از نقل واقعة آمدن ابوسفيان همراه عباس به ميان سپاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميگويد: «... چون عمر بن خطاب (خليفة دوم) ابوسفيان را ديد گفت: اين ابوسفيان دشمن خداست «الحمدالله الّذي امكن منك بغير عقد و لا عهد» ...و سپس خود را به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسانيد و گفت: اي رسول خدا اين ابوسفيان است آن را به من واگذار كنيد تا گردن او را بزنم و ...[1] » طـبري، ابـن اثـير و يعـقوبي نيز اين واقعـه را بيان ميكنند و ميگويند كه: «... ابـوسـفيان از شـهادت و گـواهـي رسـول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ امتناع ميكردتا اينكه شمشير مرگ را بالاي سرخود ديد و د رآن صورت بود كه حاضر شد شهادتين را بر زبان جاري كند ...[2]» ابوسفيان بعد از اينكه شهادتين را به ظاهر بر زبان جاري كرد باز در درون خود از اسلام متنفر بود و گاهي آن را جاري بر زبان ميكرد. واقدي نقل ميكند كه: ... چون اذان صبح گفتند همه سپاه اذان را تكرار كردند و ابوسفيان از اذان ايشان سخت ترسيد و گفت: اينها چه ميكنند؟ عباس گفت: نماز است ... چون ابوسفيان ديد كه مسلمانان در مورد دسترسي به آب وضوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر يكديگر پيشي مي گيرندگفت: اي ابوالفضل (كنيه عباس) من هرگز سلطنتي اين چنيني نديدهام نه خسروان و نه پادشاهي قيصران. عباس گفت: اي واي بر تو، ايمان بياور و ...[3]» چون ابوسفيان به ظاهر ايمان آورد عباس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست براي او امتيازي در نظر بگيرد و گفت: كه او امتياز را دوست دارد پس رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند كه: هركس به خانة ابوسفيان وارد شود در امان است و ...[4]» در هيچ كدام از كتب تاريخي معتبر ذكري از شكسته شدن بتها به دست ابوسفيان به ميان نيامده است. «... پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه بالاي سر هبل ايستاده بودند، فرمان دادند كه تا آن را درهم شكنند و درهم شكسته شد، زبير بن عوّام به ابوسفيان بن حرب گفت: اي ابوسفيان بت هبل درهم شكسته شد و تو روز جنگ احد به آن شيفته و مغرور بودي و ميپنداشتي كه نعمت و بركت ارزاني خواهد داشت. ابوسفيان گفت: از اين مطلب دست بردار و...[5]». رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چون داخل كعبه شدند به بلال امر كردند كه اذان بگويد. « ... بلال به اذان پرداخت در حالي كه ابوسفيان بن حرب و عتّاب بن اسيد و حارث بن هشام در پشت كعبه نشسته بودند. ابن اسيد گفت: خدا را شكر كه امروز پدرم زنده نيست كه اين صدا را گوش دهد، حارث هم گفت: چه بدبختي بزرگي، كاش پيش از اين مرده بودم و ... ابوسفيان نيز گفت: امّا من هيچ نميگويم چون اگر بگويم همين ريگها به محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر خواهند داد، جبرئيل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از اين واقعه خبر داد ... [6]» در جنگ حنين نيز وقتي در اثر شكست، مسلمانان پراكنده شدند، بعضي از قريش آنچه را داشتند آشكار ساختند يكي از آنها ابوسفيان بود كه چون چنين ديد گفت: «به خدا سوگند، شكست و گريزشان به دريا نرسيده پايان نميپذيرد و... [7]»[1] . السنيره النبويّه، ابن هشام، جلد4، ص45. 2.همان منابع. [3] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص624ـ623. [4] - تاريخ يعقوبي، ترجمة مرحوم آيتي، انتشارات علمي فرهنگي، جلد اول، ص418. [5] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص637ـ636. [6] - السنيره النبويه، جلد4، ص56 و ... . [7] - سيرةالنبويه، جلد4، ص86، تاريخ يعقوبي، جلد1، ص424 و... .
..
برچسبها: در هيچ كتاب تاريخي معتبر ذكري از شكستن بتهاي مكه توسط ابوسفيان به ميان نيامده است بلكه اسلام او از روي اجبار و ترس شمشير بود كه هنگام نزديك شدن سپاهيان اسلام به مكه رخ داد ابن هشام بعد از نقل واقعة آمدن ابوسفيان همراه عباس به ميان سپاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميگويد: « چون عمر بن خطاب (خليفة دوم) ابوسفيان را ديد گفت: اين ابوسفيان دشمن خداست «الحمدالله الّذي امكن منك بغير عقد و لا عهد» و سپس خود را به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسانيد و گفت: اي رسول خدا اين ابوسفيان است آن را به من واگذار كنيد تا گردن او را بزنم و [1] » طـبري، ابـن اثـير و يعـقوبي نيز اين واقعـه را بيان ميكنند و ميگويند كه: « ابـوسـفيان از شـهادت و گـواهـي رسـول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ امتناع ميكردتا اينكه شمشير مرگ را بالاي سرخود ديد و د رآن صورت بود كه حاضر شد شهادتين را بر زبان جاري كند [2]» ابوسفيان بعد از اينكه شهادتين را به ظاهر بر زبان جاري كرد باز در درون خود از اسلام متنفر بود و گاهي آن را جاري بر زبان ميكرد واقدي نقل ميكند كه: چون اذان صبح گفتند همه سپاه اذان را تكرار كردند و ابوسفيان از اذان ايشان سخت ترسيد و گفت: اينها چه ميكنند؟ عباس گفت: نماز است چون ابوسفيان ديد كه مسلمانان در مورد دسترسي به آب وضوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر يكديگر پيشي مي گيرندگفت: اي ابوالفضل (كنيه عباس) من هرگز سلطنتي اين چنيني نديدهام نه خسروان و نه پادشاهي قيصران عباس گفت: اي واي بر تو، ايمان بياور و [3]» چون ابوسفيان به ظاهر ايمان آورد عباس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست براي او امتيازي در نظر بگيرد و گفت: كه او امتياز را دوست دارد پس رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند كه: هركس به خانة ابوسفيان وارد شود در امان است و [4]» در هيچ كدام از كتب تاريخي معتبر ذكري از شكسته شدن بتها به دست ابوسفيان به ميان نيامده است « پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه بالاي سر هبل ايستاده بودند، فرمان دادند كه تا آن را درهم شكنند و درهم شكسته شد، زبير بن عوّام به ابوسفيان بن حرب گفت: اي ابوسفيان بت هبل درهم شكسته شد و تو روز جنگ احد به آن شيفته و مغرور بودي و ميپنداشتي كه نعمت و بركت ارزاني خواهد داشت ابوسفيان گفت: از اين مطلب دست بردار و[5]» رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چون داخل كعبه شدند به بلال امر كردند كه اذان بگويد « بلال به اذان پرداخت در حالي كه ابوسفيان بن حرب و عتّاب بن اسيد و حارث بن هشام در پشت كعبه نشسته بودند ابن اسيد گفت: خدا را شكر كه امروز پدرم زنده نيست كه اين صدا را گوش دهد، حارث هم گفت: چه بدبختي بزرگي، كاش پيش از اين مرده بودم و ابوسفيان نيز گفت: امّا من هيچ نميگويم چون اگر بگويم همين ريگها به محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر خواهند داد، جبرئيل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از اين واقعه خبر داد [6]» در جنگ حنين نيز وقتي در اثر شكست، مسلمانان پراكنده شدند، بعضي از قريش آنچه را داشتند آشكار ساختند يكي از آنها ابوسفيان بود كه چون چنين ديد گفت: «به خدا سوگند، شكست و گريزشان به دريا نرسيده پايان نميپذيرد و [7]»[1] السنيره النبويّه، ابن هشام، جلد4، ص45 2همان منابع [3] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص624ـ623 [4] - تاريخ يعقوبي، ترجمة مرحوم آيتي، انتشارات علمي فرهنگي، جلد اول، ص418 [5] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص637ـ636 [6] - السنيره النبويه، جلد4، ص56 و [7] - سيرةالنبويه، جلد4، ص86، تاريخ يعقوبي، جلد1، ص424 و
..
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: در هيچ كتاب تاريخي معتبر ذكري از شكستن بتهاي مكه توسط ابوسفيان به ميان نيامده است بلكه اسلام او از روي اجبار و ترس شمشير بود كه هنگام نزديك شدن سپاهيان اسلام به مكه رخ داد ابن هشام بعد از نقل واقعة آمدن ابوسفيان همراه عباس به ميان سپاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميگويد: « چون عمر بن خطاب (خليفة دوم) ابوسفيان را ديد گفت: اين ابوسفيان دشمن خداست «الحمدالله الّذي امكن منك بغير عقد و لا عهد» و سپس خود را به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسانيد و گفت: اي رسول خدا اين ابوسفيان است آن را به من واگذار كنيد تا گردن او را بزنم و [1] » طـبري، ابـن اثـير و يعـقوبي نيز اين واقعـه را بيان ميكنند و ميگويند كه: « ابـوسـفيان از شـهادت و گـواهـي رسـول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ امتناع ميكردتا اينكه شمشير مرگ را بالاي سرخود ديد و د رآن صورت بود كه حاضر شد شهادتين را بر زبان جاري كند [2]» ابوسفيان بعد از اينكه شهادتين را به ظاهر بر زبان جاري كرد باز در درون خود از اسلام متنفر بود و گاهي آن را جاري بر زبان ميكرد واقدي نقل ميكند كه: چون اذان صبح گفتند همه سپاه اذان را تكرار كردند و ابوسفيان از اذان ايشان سخت ترسيد و گفت: اينها چه ميكنند؟ عباس گفت: نماز است چون ابوسفيان ديد كه مسلمانان در مورد دسترسي به آب وضوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر يكديگر پيشي مي گيرندگفت: اي ابوالفضل (كنيه عباس) من هرگز سلطنتي اين چنيني نديدهام نه خسروان و نه پادشاهي قيصران عباس گفت: اي واي بر تو، ايمان بياور و [3]» چون ابوسفيان به ظاهر ايمان آورد عباس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست براي او امتيازي در نظر بگيرد و گفت: كه او امتياز را دوست دارد پس رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند كه: هركس به خانة ابوسفيان وارد شود در امان است و [4]» در هيچ كدام از كتب تاريخي معتبر ذكري از شكسته شدن بتها به دست ابوسفيان به ميان نيامده است « پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه بالاي سر هبل ايستاده بودند، فرمان دادند كه تا آن را درهم شكنند و درهم شكسته شد، زبير بن عوّام به ابوسفيان بن حرب گفت: اي ابوسفيان بت هبل درهم شكسته شد و تو روز جنگ احد به آن شيفته و مغرور بودي و ميپنداشتي كه نعمت و بركت ارزاني خواهد داشت ابوسفيان گفت: از اين مطلب دست بردار و[5]» رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چون داخل كعبه شدند به بلال امر كردند كه اذان بگويد « بلال به اذان پرداخت در حالي كه ابوسفيان بن حرب و عتّاب بن اسيد و حارث بن هشام در پشت كعبه نشسته بودند ابن اسيد گفت: خدا را شكر كه امروز پدرم زنده نيست كه اين صدا را گوش دهد، حارث هم گفت: چه بدبختي بزرگي، كاش پيش از اين مرده بودم و ابوسفيان نيز گفت: امّا من هيچ نميگويم چون اگر بگويم همين ريگها به محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر خواهند داد، جبرئيل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از اين واقعه خبر داد [6]» در جنگ حنين نيز وقتي در اثر شكست، مسلمانان پراكنده شدند، بعضي از قريش آنچه را داشتند آشكار ساختند يكي از آنها ابوسفيان بود كه چون چنين ديد گفت: «به خدا سوگند، شكست و گريزشان به دريا نرسيده پايان نميپذيرد و [7]»[1] السنيره النبويّه، ابن هشام، جلد4، ص45 2همان منابع [3] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص624ـ623 [4] - تاريخ يعقوبي، ترجمة مرحوم آيتي، انتشارات علمي فرهنگي، جلد اول، ص418 [5] - مغازي واقدي، جلد دوم، ص637ـ636 [6] - السنيره النبويه، جلد4، ص56 و [7] - سيرةالنبويه، جلد4، ص86، تاريخ يعقوبي، جلد1، ص424 و
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
| 15:43 | نویسنده : محمد اسلامی |